وبلاگ خبات پشابادی...
متن نویسه..
در روز جمعه90/1/12 وقتی از نماز جمعه برمی گشتم بچه های روستل مرا صدا زدند رفتم وگفتن می خواهیم برویم فوتبال جام روستاییان و ما هم با عجله رفتیم داخل وانت یکی از بچه های روستا به نام مظفر و آنقدر جای تنگی داشتی که یکی از بچه ها حالش بد شد با هر حالی بود رسیدیم به محل بر گزار ی مسابقه در روستای گشکی اما متاسفانه با باخت سنگین یاز بچه های دژن برگشتیم .